سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 93/7/28 | 2:7 عصر | نویسنده : مصطفی قدرتی

 بشارت به مصلح کل در آخرالزمان مسئله‏اى است که همه ادیان و مذاهب مختلف، آن را مطرح کرده و نوید به ظهور کسى داده‏اند که بشریت را از ظلم، ستم و نابرابرى نجات خواهد داد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. 
 

نویسنده با استفاده از اوصافى که در کتاب مقدس درباره مصلح کل آمده و با توجه به آیات فراوانى از قرآن کریم که به آینده بشریت نظر دارد و سرانجام حکومت جهان را از آن بندگان صالح مى‏داند و همچنین با توجه به روایات فراوانى از پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام که نوید به ظهور مردى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله داده و به نام مبارک او تصریح کرده، مانند حدیث پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: «المهدى من ولدى‏» نتیجه‏گیرى مى‏کند که به اعتقاد شیعه مصلح کل، مهدى موعود فرزند امام حسن عسکرى علیه السلام است که در پس پرده غیبت‏به سر مى‏برد و روزى که خداى متعال اراده نماید ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد مى‏نماید، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است. از این رو آینده بشریت، آینده‏اى کاملا روشن و امیدوار کننده مى‏باشد و آن این که آینده از آن صالحان است.
صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد
گفت برخیز که آرام دم و جان آمد
اعتقاد به این که در آخر الزمان شخصیتى الهى و آسمانى، به عنوان منجى و مصلح کل خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، امنیت، صلح، صفا و انصاف را بر جهان حاکم خواهد نمود و طومار ظالمان، مستکبران، متجاوزان و مفسدان را درهم خواهد پیچید، اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه در ادیان و مذاهب مختلف مطرح است. علامه طباطبایى در این باره مى‏فرماید:
«در ادیان و مذاهب گوناگون که در جهان حکومت مى‏کنند، مانند وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت و اسلام، از کسى که نجات دهنده بشریت است، سخن به میان آمده است و عموما ظهور او را نوید داده‏اند. اگرچه در تطبیق، اختلاف دارند. و حدیث متفق علیه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: «المهدى من ولدى‏» یعنى: مهدى موعود از فرزندان من مى‏باشد اشاره به همین معناست.»شهید مطهرى در این زمینه مى‏نویسد: «اندیشه پیروزى نهایى حق، صلح و عدالت‏بر نیروى باطل، ستیز و ظلم و گسترش جهانى ایمان اسلامى، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهاى انسانى، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده‏آل، و بالاخره اجراى این ایده عمومى و انسانى به وسیله شخصیتى مقدس و عالی قدر که در روایات متواتر اسلامى از او به «مهدى‏» تعبیر شده است، اندیشه‏اى است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامى، با تفاوتها و اختلافهایى بدان مؤمن و معتقدند.»ما ابتدا به پاره‏اى از بشارتهایى که در این باره در کتاب مقدس (عهدین) آمده است اشاره مى‏کنیم وسپس به همین موضوع از دیدگاه قرآن کریم و روایات اسلامى مى‏پردازیم:
آینده بشریت از نگاه کتاب مقدس:الف) «خداوند از زندگى افراد درستکار و امین مراقبت مى‏کند. او به ایشان ارثى فساد ناپذیر خواهد بخشید. اما بدکاران نابود خواهند شد و دشمنان خداوند همچون گلهاى وحشى زودگذر، پژمرده و فانى خواهند شد و مانند دود ناپدید خواهند گردید... خداوند انصاف را دوست دارد و عزیزان خود را ترک نمى‏کند، بلکه همیشه از آنها مراقبت مى‏نماید. اما نسل شروران ریشه کن خواهد شد. نیکان و صالحان، دنیا را به ارث خواهند برد و تا ابد در آن سکونت‏خواهند نمود... خداوند نیکان را نجات خواهد داد... خداوند به کمک آنها خواهد شتافت و آنها را از چنگ بدکاران خواهد رهانید; زیرا به او پناه مى‏برند.» 
ظاهراً این جملات از کتاب زبور داوود، همان است که قرآن کریم با اشاره به آن مى‏فرماید:
«و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون‏» یعنى: به تحقیق در زبور داوود - علاوه بر قرآن - این حقیقت را نگاشتیم که حتما نیکان و صالحان زمین را به ارث مى‏برند.
ب) «اى خدا احکام خود را به پادشاه و عدالت‏خویش را به پسر پادشاه عنایت کن. تا او قوم تو را به عدالت داورى خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف. آنگاه در سراسر سرزمین ما سلامتى و عدالت‏برقرار خواهد شد، مساکین قوم را دادرسى خواهد کرد و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد و ظالمان را زبون خواهد ساخت. از تو خواهند ترسید مادامى که آفتاب باقى است و مادامى که ماه است. در زمان او صالحان خواهند شگفت، وفور سلامتى خواهد بود تا وقتى که ماه باشد. دامنه قلمرو او از دریا تا دریا و از نهر (فرات) تا دورترین نقطه جهان خواهد بود.
... جمیع سلاطین، او را تعظیم خواهند کرد و تمام امتها او را بندگى و خدمتگزارى خواهند نمود. وقتى شخصى درمانده و فقیر از او کمک بخواهد او را خواهد رهانید و بر افراد ضعیف و نیازمند رحم خواهد کرد و ضعیفان را نجات خواهد داد، آنها را از ظلم خواهد رهانید; زیرا جان آنها براى او با ارزش است. او زنده و پایدار خواهد ماند... قوم او پیوسته براى او دعا مى‏کنند و او را متبارک خوانند.
سرزمین او پر از غله شود و کوهستانها مانند کوه‏هاى لبنان حاصلخیز گردد، شهرهایى همچون مزرعه‏هاى پر علف، سرشار از جمعیت‏شود. نام او تا ابدالآبد باقى خواهد ماند، و تا خورشید باقى است آوازه او پایدار بماند... متبارک باد نام مجید او تا ابدالآبد. تمام دنیا از شکوه و جلال او پر شود. آمین! آمین!»
برخى از یهودیان مى‏گویند منظور از پادشاه، خود حضرت داوود و منظور از پادشاه‏زاده حضرت سلیمان است. و جماعت نصارى مى‏گویند این مزمور در شان حضرت عیسى است. ولى به نظر مى‏رسد هر دو نظریه باطل است. اما بطلال نظریه یهود به این دلیل است که اولا، حضرت داوود صاحب شریعت و احکام نبوده است تا از خدا بخواهد که احکام خود را به او عطا کند. ثانیا، بسیار بعید است که حضرت داوود در مقام دعا که مقام خضوع و تذلل و خشوع است‏خود را به نام پادشاه بخواند. ثالثا، به اعتقاد اهل کتاب و گواهى صریح کتاب مقدس دایره ملک و فرمانروایى حضرت سلیمان همانند پدرش داوود تنها اورشلیم بوده است. رابعا، در عهد حضرت سلیمان، به تصریح کتاب مقدس، ظلم و شرک بکلى بر چیده نشد، بلکه کتاب مقدس صراحت دارد که خود حضرت سلیمان در آخر عمر دچار شرک و بت پرستى شد! خامسا، مدت ملک و فرمانروایى حضرت سلیمان به صراحت کتاب مقدس بیش از چهل سال ادامه پیدا نکرد. بنابراین هیچ یک از ویژگیهایى که در عبارت مزمور هفتاد و دو آمده است‏بر حضرت سلیمان قابل انطباق نیست. 
اما بطلان نظریه مسیحیان به خاطر این است که اولا، حضرت عیسى نه پدر داشت و نه پسر; بنابراین نمى‏توان عبارت کتاب مزامیر را بر او منطبق ساخت. ثانیا، به اعتراف نصارى، حضرت عیسى حتى یک روز هم سلطنت و فرمانروایى نکرد. ثالثا، به شهادت و صراحت کتاب مقدس حضرت عیسى خود صاحب احکام نبود بلکه او تابع حضرت موسى و تورات او بود. به نظر مى‏رسد منظور از پادشاه که صاحب احکام است‏حضرت محمد صلى الله علیه و آله و منظور از پسر پادشاه که جهان را پر از عدل و داد مى‏کند حضرت مهدى موعود (عج) باشد. حداقل این است که عبارت بالا بر عقیده مسلمانان و شیعیان انطباق بهترى دارد.
ج) «در حالى که این سرود را براى پادشاه مى‏سرایم... تو از همه فرزندان آدم، زیباترى، بلاغت‏به لبهاى تو ریخته است و از لبانت نعمت فیض مى‏چکید، خداوند تو را تا ابد متبارک ساخته است. اى پادشاه مقتدر، شمشیر جلال و جبروت را بر کمرت ببند و شکوهمندانه بر اسب خویش سوار شو تا از حقیقت و عدالت و حلم و تواضع دفاع کنى، قدرتت پیروزى بزرگ را نصیب تو مى‏گرداند. تیرهاى تو نیز به قلب دشمنانت فرو مى‏روند و همه اقوام در برابر تو سقوط مى‏کنند. خداوند تحت فرمانروایى تو را جاودان کرده است. تو با عدالت و انصاف سلطنت مى‏کنى. عدالت را دوست دارى و از شرارت بیزارى. بنابراین خدایت تو را برگزیده و تو را بیش از هر کس دیگر شاد گردانیده است. تمام لباسهایت را از مر و عود سلیخه (معطر) آمیخته است... اى پادشاه نام تو را در تمام نسلها شهرت خواهم داد و همه مردم تا ابد سپاسگزار تو خواهند بود.» 
این اوصاف جز بر امام زمان (عج)، که در آینده، حکومت عدل جهانى را تشکیل خواهد داد صادق نیست.
د) در انجیل، حضرت عیسى براى قوم بنى‏اسرائیل تمثیلى را بیان کرده است; مضمون این تمثیل این است که صاحب تاکستانى، باغ خود را به دست چند باغبان سپرد و خود به مسافرت رفت و در موسم انگور چینى، مالک، چند نفر را نزد باغبانها فرستاد تا سهم خود را از آنها تحویل بگیرد ولى باغبانها به ایشان حمله کردند و آنها را کشتند، مالک مجددا عده دیگرى را فرستاد، باغبانها با این گروه نیز همان کار را کردند. بالاخره مالک، پسر خود را فرستاد، باز آنها به او حمله کردند و کشتند. پس از این، حضرت عیسى از قوم خود مى‏پرسد: «حال وقتى به نظر شما مالک باغ برگردد، با باغبانها چه خواهد کرد؟ گفتند: البته از آن بدکاران انتقام سختى خواهد گرفت; باغ را به باغبانهایى اجاره خواهد داد تا میوه‏هایش را در موسم چیدن به او تسلیم کنند. آنگاه عیسى از ایشان پرسید آیا شما هیچ گاه این آیه را در کتاب آسمانى نخوانده‏اید که: همان سنگى را که معمارها دور انداختند، همان سر زاویه (یا سنگ اصلى ساختمان) شد. این کار از جانب خداوند و در نظر ما عجیب است. منظورم این است که ملکوت خود را از شما (بنى‏اسرائیل) گرفته و به امتى خواهد داد (ظاهرا امت عرب که از نسل حضرت اسماعیل بودند بر خلاف بنى‏اسرائیل که از نسل حضرت اسحاق بودند) که میوه‏هایش را به او تسلیم کنند و سهم او را بدهند. اگر کسى روى این سنگ بیفتد تکه تکه خواهد شد و اگر این سنگ بر روى کسى بیفتد او را له خواهد کرد. چون کاهنان اعظم و سران مذهبى (یهود) متوجه شدند که عیسى درباره آنها سخن مى‏گوید و منظورشان از باغبانان در این حکایت‏خود آنهاست تصمیم گرفتند او را بکشند...» 
با تامل در این تمثیل روشن مى‏شود که منظور از مالک باغ، خداست و منظور از باغ، دین و شریعت الهى است. منظور از باغبانان، یهود و بنى‏اسرائیل است. منظور از فرستادگان صاحب باغ که با حمله باغبانان کشته شدند، پیامبران بنى‏اسرائیل هستند. (به قول قرآن یکى از اوصاف زشت‏بنى‏اسرائیل پیامبرکشى بود). و مقصود از پسر مالک، حضرت عیسى است که به زعم مسیحیان او پسر خدا است. و مقصود از قوم دیگر که مالک، باغ را به آنها تحویل خواهد داد، قوم عرب مى‏باشد که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام از تبار آنها هستند، و مقصود از سنگى که معمارها او را دور انداختند ولى بعدا سنگ اصلى ساختمان شد - سنگى که هر کس بر روى آن بیفتند و یا سنگ بر روى او بیفتد له خواهد شد - ظاهرا امام زمان است; امامى که قرنها به خاطر تهدید جباران و طاغوتیان بناچار از میان مردم غیبت کرد. شاهد بر این مدعا بخش دیگر کتاب مقدس است:
«همان سنگى که معماران نپسندیدند و دور انداختند، اینک مهمترین سنگ ساختمان شده است. این کار خداست چه کار شگفت انگیزى! امروز روز پیروزى خداوند است. باید جشن گرفت و شادى کرد. خداوندا تمنا مى‏کنیم ما را نجات دهى و کامیاب سازى. برکت‏باد بر آن کس که به نام خداوند مى‏آید. ما از خانه خداوند تو را برکت مى‏دهیم. خداوند همان خدایى است که ما را منور ساخته است. شاخه‏ها را به دست گیرید و جشن را آغاز کنید و به سوى قربانگاه خدا پیش بروید....» برخى از مسیحیان مى‏گویند مقصود از «سنگ دور انداخته‏» حضرت مسیح است که در آینده از آسمان فرود خواهد آمد. ولى این توجیه درست نیست; زیرا گوینده این سخن خود حضرت عیسى است و از حضرت عیسى در این داستان به پسر مالک که مورد قتل واقع شد تعبیر شده است و به کارگیرى سنگ دور انداخته شده، پس از این واقعه مطرح شده است. از این گذشته وصفى که براى سنگ بیان گردیده (هر کس روى آن سنگ افتد شکسته مى‏شود و هر کس که این سنگ روى او افتد له مى‏شود) در مورد حضرت عیسى که به اتفاق همه مسیحیان و گواهى کتاب مقدس پیامبر رحمت و محبت‏بود صادق نیست.
در انجیل یوحنا از قول حضرت عیسى آمده است که: «من مثل نورى آمده‏ام تا در این دنیاى تاریک بدرخشم،... اگر کسى صداى مرا بشنود و اطاعت نکند، من از او بازخواست نخواهم کرد; زیرا من نه براى بازخواست، بلکه براى نجات جهان آمده‏ام.»                                          هـ) «خداوند مى‏فرماید: این است‏خدمتگزار من که او را تقویت مى‏کنم. این است‏برگزیده من که از او خشنودم. او را از روحم برخواهم ساخت تا عدالت و انصاف را براى اقوام جهان به ارمغان آورد. او آرام است و در کوچه‏ها فریاد نخواهد کرد او نى خرد شده را نخواهد شکست و شعله ضعیف را خاموش نخواهد کرد. عدل و انصاف واقعى را به اجرا در خواهد آورد. دلسرد و نومید نخواهد شد و عدالت را بر زمین استوار خواهد ساخت. مردم سرزمین‏هاى دور دست منتظرند تعالیم او را بشنوند. خداوند به خدمتگزار خود چنین مى‏گوید: من که خدا هستم تو را خوانده‏ام و به تو قدرت داده‏ام تا عدالت را برقرار سازى. توسط تو با تمام اقوام جهان عهد مى‏بندم و به وسیله تو به مردم دنیا نور مى‏بخشم. تو چشمان کوران را باز خواهى کرد و آنان را که در زندانهاى تاریک اسیرند آزاد خواهى ساخت... خداوند همچون جنگ‏آورى توانا به میدان جنگ خواهد آمد و فریاد برآورده، دشمنان خود را شکست‏خواهد داد. مدت مدیدى است که‏او سکوت کرده است وجلوى خشم خود راگرفته است، امادیگر ساکت نخواهد ماند.» 
اوصاف مذکور در این عبارات جز بر امام زمان (عج) قابل انطباق نیست. بر خلاف ادعاى مسیحیان که معتقدند این بشارت ناظر به حضرت مسیح است، عدم انطباق اوصاف مذکور بر حضرت عیسى مسیح روشن است; زیرا او نه اهل جنگ و جهاد بود (به زعم مسیحیان) ; چون پیام او پیام محبت و صلح بود، و نه دشمنان خود را مغلوب ساخته است، و نه توانسته است عدل و انصاف را در زمین حاکم سازد، بلکه به گواهى کتاب مقدس خود به دست اشرار به صلیب کشیده و کشته شد.
و) مسیحیان نیز همانگونه که گفتیم به آمدن منجى و مصلح نهایى در آخرالزمان عقیده دارند، اما منجى نهایى را حضرت مسیح مى‏دانند، آنها معتقدند که حضرت مسیح سه روز پس از به صلیب کشیده شدن و دفن شدن از قبر برخاست‏به آسمان رفت و در آینده از آسمان فرود خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
«... بنابراین آماده و هوشیار باشید، مانند کسى که آماده هر اتفاقى است. منتظر بازگشت عیسى مسیح باشید; زیرا در آن روز، لطف و فیض عظیمى نصیب شما خواهد شد.» 
«همواره لباس بر تن، براى خدمت آماده باشید. مانند خدمتکارانى که منتظرند اربابشان از جشن عروسى باز گردد و حاضرند هر وقت که برسد و در بزند، در را به رویش باز کنند. خوشا به حال آن خدمتکارانى که وقتى اربابشان مى‏آید بیدار باشند... خوشا به حال آن غلامانى که وقتى اربابشان مى‏آید، خواه نیمه شب باشد، خواه سپیده دم... بنابراین شما نیز آماده باشید; زیرا من، - مسیح موعود - هنگامى باز خواهم گشت که کمتر انتظارش را دارید.»
«اما سخنى نیز درباره بازگشت‏خداوند ما - عیسى مسیح - و جمع شدن ما به نزد او بگویم، گویا برخى مى‏گویند که روز بازگشت او فرا رسیده است، برادران عزیز، خواهش مى‏کنم از شنیدن اینگونه خبرهاى نادرست، آرامش خود را از دست ندهید... بدانید که تا این دو رویداد واقع نشود آن روز نخواهد آمد. نخست، شورشى بر ضد خدا برپا خواهد شد. دوم آن مرد جهنمى که عامل این شورش است ظهور خواهد کرد، او با هر چه که مربوط به دین و خداست مخالفت‏خواهد کرد... اما خداوند ما - عیسى - به هنگام بازگشت‏خود، او را با نفس دهان خویش هلاک کرد و با حضور خود نابود خواهد کرد. این مرد خبیث‏به وسیله «قدرت شیطان‏» ظهور خواهد کرد و آلت دست او خواهد بود. او با کارهاى عجیب و حیرت انگیز خود همه را فریب خواهد داد. آنانى که فریب او را مى‏خورند آنانى هستند که راه راست را رها کرده و راه جهنم را در پیش گرفته‏اند...» 
ما نیز بر اساس روایات متعدد به این امر عقیده داریم که حضرت مسیح در آخر الزمان به هنگام ظهور امام زمان نزول خواهد کرد و پشت‏سر امام زمان به جماعت نماز خواهد خواند و در رکاب او در بسط عدل و حق، کوشش خواهد کرد.
ز) خداوند مى‏فرماید، روزى خواهد آمد که هر کس بخواهد برکتى بطلبد یا سوگندى یاد کند تنها نام خداى حق را بر زبان خواهد راند. سختى‏هاى گذشته به کلى فراموش شده و از بین خواهد رفت; زیرا من زمین جدیدى مى‏سازم. هر چه در گذشته بوده کاملا فراموش شده و دیگر به یاد آورده نخواهد شد... نوزادان، دیگر در سن کم نخواهند مرد و صد سالگان، جوان محسوب خواهند شد.
تنها کسانى پیش از وقت‏خواهند مرد که گناه مى‏کنند و زیر لعن هستند. در آن روزها، هر که خانه‏اى بسازد، خود در آن ساکن خواهد شد. هر که باغ انگورى غرس کند خود از میوه آن خواهد خورد; زیرا دیگر، خانه‏ها و باغهاى انگور قوم من به دست دشمن نخواهد افتاد. ایشان مانند درختان، عمر طولانى خواهند کرد و از دسترنج‏خود بهره‏مند خواهند شد و لذت خواهند برد و دیگر زحمتهایشان بر باد نخواهد رفت و فرزندانشان رنگ مصیبت را نخواهند دید; زیرا هم آنان را و هم فرزندانشان را رکت‏خواهم داد. حتى پیش از آن که مرا بخوانند جواب خواهم داد. گرگ و بره با هم خواهند چرید، شیر مانند گاو کاه خواهد خورد و مار دیگر کسى را نیش نخواهد زد.» ح) «صبر کنید به زودى وقتش مى‏رسد که بر ضد اقوام شرور به پاخیزم; زیرا تصمیم گرفته‏ام ملل جهان را جمع کنم و خشم و غضب خود را بر آنها فرو ریزم. تمام جهان از آتش غیرت من گداخته خواهد شد. آنگاه به همه مردم جهان، زبان پاک خواهم داد تا همه آنها نام مرا بخوانند و تنها مرا عبادت کنند... در آن زمان دیگر از یاغى‏گرى‏هاى گذشته خود شرمنده نخواهید شد; زیرا اشخاص متکبر را از میان شما برمى‏دارم و کسانى که باقى بمانند متواضع و فروتن خواهند بود و به نام من توکل خواهند نمود. آنها دیگر ظالم و حقه‏باز و دورغگو نخواهند بود، در آرامش و امنیت‏به سر خواهند برد و هیچ کس آنها را نخواهد ترسانید...»ط) «هنگامى که پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خویش بیاید آنگاه بر کرسى جلال خود خواهد نشست و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا مى‏کند به گونه‏اى که شبان گوسفندان را از بزها جدا مى‏کند...»         آینده بشریت از نگاه قرآن کریم

در قرآن کریم آیات فراوانى مى‏توان یافت که به گونه‏اى به آینده بشریت نظر دارد و ما در اینجا به پاره‏اى از آنها مى‏پردازیم:
الف: «ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون‏» یعنى: به تحقیق در زبور بعد از ذکر چنین نوشتیم که سرانجام، بندگان صالح من وارث (حکومت) زمین خواهند شد.
منظور از ارض در این آیه، مجموع کره زمین است و منظور از زبور، کتاب داوود پیامبر و منظور از ذکر، تورات (به نظر برخى از مفسرین) است. از این آیه کریمه استفاده مى‏شود که قدرت و حکومت در آینده بشریت در سراسر کره زمین به دست‏بندگان صالح و شایسته خدا خواهد بود. طبق پاره‏اى از روایات هم، این آیه به دولت‏حضرت مهدى (عج) و یاران او تطبیق داده شده است.
مرحوم علامه طباطبایى مى‏فرماید:
منظور از وراثت زمین، این است که تسلط بر منافع زمین به آنها انتقال خواهد یافت و به برکات دنیوى - بهره‏مندى درست سبت‏به کالاها و زینت‏هاى زمین - و برکات اخروى - یعنى رسیدن به مقامات قرب الهى - دست‏خواهند یافت.کلمه «صالحون‏»، معناى گسترده و وسیعى دارد که علاوه بر ایمان، بر همه شایستگی ها دلالت دارد، شایستگى از نظر عقیده، عمل و تقوا، علم و آگاهى، قدرت و قوت، تدبیر و مدیریت اجتماعى، سیاسى و...
ب: «قال موسى لقومه استعینوابالله و اصبروا ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین‏» یعنى: موسى به قوم خود گفت: از خداوند یارى بجویید و استقامت و پایدارى پیشه کنید، بدرستى که زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش بخواهد آن را منتقل مى‏سازد و عاقبت و فرجام به نفع اهل تقوا و پرهیزکاران است.
از این آیه نیز استفاده مى‏شود که ولایت و حکومت‏بر زمین، در نهایت از جانب خداوند به اهل تقوا و پرهیزکارى خواهدرسید; یعنى کارگزاران حکومت در جامعه نهایى، بندگان خدا ترس خواهندبود.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه مى‏فرماید:
چنین چیزى مقتضاى سنت لایتغیر الهى است; زیرا خداوند نظام تکوین را به گونه‏اى نظم بخشید که هر نوعى از انواع موجودات به عنایت و کمال وجودش و سعادتى که براى آن خلق شده‏اند مى‏رسند. انسان نیز یکى از انواع موجودات این عالم است. اگر این انسان بر همان صراطى که فطرت براى او ترسیم کرده حرکت کند یقینا خداوند او را به عاقبت نیکویش خواهد رساند و حیات طیبه را ارزانى او خواهد نمود. 
ج) «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون‏»
یعنى: او (خدا) کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان جهان پیروز گرداند هر چند مشرکان را خوشایند نباشد.
آیه پیش از این آیه مى‏فرماید: اینها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولى خداوند جز این نمى‏خواهد که این نور الهى را همچنان گسترده‏تر و کاملتر سازد (تا همه جهان را فرا گیرد و جهانیان از پرتو آن بهره‏مند گردند) هر چند کافران را خوشایند نباشد.
مى‏دانیم که این وعده قطعى و مؤکد الهى هنوز محقق نشده است. قهرا در آینده تاریخ محقق خواهد شد.
از این آیه نیز یکى دیگر از ویژگیهاى مهم حکومت جهانى مهدى موعود استفاده مى‏شود و آن حاکمیت دین خدا بر سراسر گیتى است. در آن زمان دین اسلام که دین رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى‏باشد بر ادیان عالم غالب خواهد شد و حاکمیت‏بر اساس دین اسلام خواهد بود.
این آیه که عینا و با همین الفاظ در سوره «صف‏» آیه نه آمده است و با تفاوت مختصرى در سوره «فتح‏» آیه بیست و هشت تکرار شده، خبر از واقعه مهمى مى‏دهد که اهمیتش موجب این تکرار شده است. خبر از جهانى شدن اسلام و عالم‏گیر گشتن این آیین مى‏دهد; زیرا مفهوم آیه، پیروزى همه جانبه اسلام بر همه ادیان جهان مى‏باشد و معناى این سخن آن است که سرانجام اسلام، همه کره زمین را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پیروز خواهد شد. از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه چنین نقل شده است:
«به خدا سوگند هنوز محتواى این آیه تحقق نیافته است و تنها زمانى تحقق مى‏پذیرد که «قائم‏» خروج کند و هنگامى که او قیام کند در تمام جهان کسى که خدا را انکار کند باقى نخواهد ماند.»
و نیز از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:
«وعده‏اى که در این آیه آمده است‏به هنگام ظهور مهدى از آل محمد صلى الله علیه و آله صورت مى‏پذیرد، در آن روز هیچ‏کس روى زمین نخواهد بود مگر این که اقرار به حقانیت محمد صلى الله علیه و آله مى‏کند.»د) «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین‏» یعنى: ما مى‏خواهیم بر آنان که در زمین مستضعف واقع شده‏اند منت نهیم (آنها را مشمول مواهب خود نماییم) و آنها را پیشوایان قرار دهیم و وارثان زمین گردانیم.
هر چند از صدر و ذیل این آیه فهمیده مى‏شود که در مورد بنى‏اسرائیل، قوم موسى و پیروزى آنها بر فرعون است، اما همانگونه که روایات ما دلالت دارند اختصاص به این قضیه ندارد بلکه سنت و اراده حتمیه خداوند را براى همیشه نشان مى‏دهد. نمونه دیگر آن، حکومت پیامبر اسلام و یارانش بعد از ظهور اسلام بر مشرکان و کفار مى‏باشد. نمونه کاملتر آن، ظهور حکومت‏حق، عدل، پیروزى مظلومان و مستضعفان بر ضد ظالمان و مستکبران در تمام کره زمین در زمان حضرت مهدى موعود (عج) است.
از این آیه استفاده مى‏شود که مظلومان و محرومان در دولت کریمه آخرالزمان به حاکمیت‏خواهند رسید. و مستکبران بهره‏اى در آن زمان نخواهند داشت. البته با عنایت‏به آیات دیگر باید گفت هر مظلوم و محرومى، منظور قرآن نیست، بلکه مظلومان و محرومانى در دولت نهایى با اراده خدا به حاکمیت‏خواهند رسید که از اهل تقوا، صالحان و مؤمنان باشند. ه) «وعدالله الذین آمنو منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لایشرکون بى‏شیئا» 
یعنى: خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده مى‏دهد آنها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد - همانگونه که پیشینیان را خلافت‏بخشید - و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده است، به طور ریشه‏دار و پابرجا در صحنه زمین مستقر سازد و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل کند (آنچنان) که تنها مرا مى‏پرستند و چیزى را شریک من قرار نمى‏دهند.
خداوند بر اساس این آیه به مؤمنان صالح وعده‏هاى متعددى را با تاکید فراوان داده است. یکى این که، آنها را خلیفه روى زمین خواهد کرد و حکومت تمام جهان را در اختیار آنها خواهد نهاد. دوم این که، دین اسلام را به طور ریشه‏دار و اساسى بر روى زمین پیاده خواهد کرد. سوم این که همه اسباب خوف و ناامنى براى مؤمنان و صالحان از بین خواهد رفت، امنیت و آسایش کامل براى آنها محقق خواهد شد. چهارم این که، - از همه مهمتر - در سراسر زمین تنها خداوند مورد پرستش واقع مى‏شود و هرگونه شرکى به کلى از صفحه روزگار محو خواهد شد.
شهید مطهرى درباره جمله آخر این آیه (مرا عبادت کنند و چیزى را شریک من قرار ندهند) مى‏فرماید:
«جمله آخر این آیه که ناظر به این است که آنگاه که حکومت‏حق و خلافت الهى برقرار مى‏شود، اهل ایمان از قید اطاعت هر جبارى آزاد مى‏شوند.... از این آیه معلوم مى‏شود که از نظر قرآن هر اطاعت امرى، عبادت است. اگر براى خدا باشد طاعت‏خداست و اگر براى غیر خدا باشد شرک به خداست. این جمله عجیب است که فرمانبرداریهاى اجبارى که از نظر اخلاقى به هیچ وجه عبادت شمرده نمى‏شود از نظر اجتماعى عبادت شمرده مى‏شود.» علامه طباطبایى در المیزان در ذیل این آیه مى‏فرماید:
این مجتمع طیب و طاهر با این ویژگیهاى ارزشمند و صفات فضیله هنوز که هنوز است از زمان بعثت پیامبر اکرم تا به امروز محقق نشده است. و اگر بر جامعه‏اى منطبق شود حتما بر زمان ظهور حضرت مهدى علیه السلام با عنایت‏به ویژگیهایى که در اخبار و احادیث نبوى و اهل بیت او در مورد آن آمده است، منطبق خواهد بود... پس حق این است که اگر بخواهیم این آیه را به درستى معنا کنیم و حق آن را ادا کنیم جز با جامعه آرمانى‏اى که با ظهور حضرت مهدى (عج) منعقد مى‏شود منطبق نخواهد شد... به نظر اینجانب بهترین آیه‏اى که مى‏توان در مورد جامعه آرمانى امام زمان به آن استناد کرد و بیشترین ویژگیها را در این مورد در بر دارد همین آیه است.
و) «ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون‏»یعنى: وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پیش مسلم شده که آنان یارى شدگانند و لشکر ما پیروزند.
منظور از «کلمه‏» در این آیه، همان حکم و قضاى الهى است.
خداوند با تاکیدهاى فراوان به عنوان یک حکم و قضاى قطعى و از پیش تعیین شده الهى به پیروزى اهل حق بر اهل باطل اشاره مى‏کند و با توجه به اطلاقى که از این آیه فهمیده مى‏شود نمى‏توان این حکم را مختص به عالم آخرت دانست. بنابراین، قضاى حتمى الهى این است که هم در دنیا و هم در آخرت خداوند به نفع هواداران خود وارد صحنه خواهد شد و آنها را بر نیروهاى باطل پیروز خواهد ساخت.  همین معنا و مضمون را مى‏توان از آیات فراوانى که تاکید بر پیروزى حق بر باطل و این که باطل نابود شدنى است، استفاده کرد. مثلا از آیات هفده و هجده سوره انبیا فهمیده مى‏شود که فلسفه آفرینش و سنت الهى در نظام هستى بر کوبیدن حق بر پیکر باطل و نابود ساختن آن مى‏باشد. و یا در آیه هفده سوره رعد، باطل را به کف روى‏آب که جولانگرى موقت و زودگذر دارد و حق را به آب مفید و منفعت‏بخشى که در زیر کف قرار دارد و پس از زوال جولانگرى کف روى آن، خودنمایى مى‏کند و ماندنى است تشبیه مى‏کند; و یا در آیه پنجاه و یک سوره غافر به صراحت و تاکید بر پیروزى پیامبران و مؤمنان هم در دنیا و هم در آخرت اشاره مى‏فرماید.
ز) «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم...» یعنى: پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست. این است دین و آیین استوار، ولى اکثر مردم نمى‏دانند.
از این آیه استفاده مى‏شود که دین خدا مقتضاى فطرت سالم انسانى است; فطرتى که در آن تغییر و دگرگونى راه ندارد.
دینى که بر اساس فطرت است، دینى استوار و پا برجا خواهد بود. با توجه به این که بر اساس مبانى مسلم فلسفى و عقلى، انحراف آفرینش از مسیر طبیعت و فطرت به نحو دائم معقول و ممکن نیست، ثابت‏خواهد شد که بشریت روزى به مقتضاى فطرت خود برخواهد گشت و به حاکمیت دین الهى تن خواهد داد.
علامه طباطبایى در بحثى تحت عنوان «دین حق در نهایت امر پیروز است‏» مى‏فرماید:
نوع انسان به حکم فطرتى که در او به ودیعه نهاده شده است، طالب کمال و سعادت حقیقت‏خود; یعنى استیلا بر عالیترین مراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مى‏باشد و روزى به آن خواهد رسید، اسلام که دین توحید است‏برنامه چنین سعادتى است. انحرافاتى که در طى پیمودن این راه طولانى نصیب انسان مى‏گردد نباید به حساب بطلان فطرت انسانى و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاکم اصلى بر انسان همان حکم فطرت است و بس. انحرافات و اشتباهات از نوع خطاى در تطبیق است. آن غایت و کمالى که انسان به حکم فطرت بى‏قرار کمال‏جوى خود آن را جستجو مى‏کند روزى - دیر یا زود - به آن خواهد رسید. آیات 30 الى 41 سوره روم همین معنا را مى‏رساند که حکم فطرت در نهایت امر، تخلف‏ناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتن‏ها و تجربه‏ها راه خویش را مى‏یابد و آن را رها نمى‏کند. به سخن آن عده نباید گوش فرا داد که اسلام همانند یک مرحله از فرهنگ بشرى که رسالت‏خود را انجام داده و به تاریخ تعلق دارد، مى‏نگرند. اسلام به آن معنى که مى‏شناسیم عبارت است از انسان در کمال نهایى خویش که به ضرورت ناموس خلقت روزى به آن خواهد رسید .
شایسته است در این باره سخن زیبایى را از شهید مطهرى نقل کنیم:
«آیا این فرهنگها و تمدنها و این جامعه‏ها و ملیتها براى همیشه به وضع موجود ادامه مى‏دهند یا حرکت انسانیت‏به سوى تمدن و فرهنگ یگانه و جامعه یگانه است و همه اینها رنگ خاص خود را خواهند باخت و به یک رنگ که رنگ اصلى است و رنگ انسانیت است در خواهند آمد؟... بدیهى است‏بنا بر نظریه اصالت فطرت و این که وجود اجتماعى انسان و زندگى اجتماعى او و بالاخره روح جمعى جامعه، وسیله‏اى است که فطرت نوعى انسان براى وصول به کمال نهایى خود انتخاب کرده است، باید گفت جامعه‏ها و تمدنها و فرهنگها به سوى یگانه شدن، متحدالشکل شدن و در نهایت امر در یکدیگر ادغام شدن سیر مى‏کنند و آینده جوامع انسانى، جامعه جهانى واحد تکامل یافته است که در آن، همه ارزشهاى امکانى انسانیت‏به فعلیت مى‏رسد و انسان به کمال حقیقى و سعادت واقعى خود و بالاخره به انسانیت اصیل خود خواهد رسید. از نظر قرآن این مطلب مسلم است که حکومت نهایى، حکومت‏حق، [و] نابود شدن یکسره باطل است و عاقبت از آن تقوا و متقیان است.»





  • paper | فروش رپورتاژ خبری | buy Reports
  • پرشین بلاگ | فروش Reproduction